دیروز ساعت 8 و 10 دقیقه صبح از خواب بیدار شدم اول رفتم دم پنجره ، پرده سفید و زدم کنار و حیاط رو نگاه کردم حدود 15 سانتی برف سطح موزاییک های سنگی زوار در رفته حیاطمون رو پوشونده بود. نصف کتری رو از آب پر کردم و گذاشتم رو گاز و رفتم تا تدارکات صبحونه رو انجام بدم . حدودای ساعت 10 صبح از خونه زدم بیرون. واسه خاطر اینکه برف زیاد باریده بود ماشین رو بیرون نبردم راستش حوصله آروم روندن رو نداشتم. هنوز نیم ساعتی از رسیدنم به مغازه نگذشته بود که برف با شدت هرچه تمام با همراهی باد شروع کرد به بارش و کولاک.دقیقا حس کردم تو یکی از شهرهای اروپایی زندگی میکنم. اصلا انتظار چنین بارشی رو نداشتم ولی خب این قانون طبیعته بدون اینکه از کسی اجازه بخواد با قانون و روش خودش کارش رو می کنه و ما عاجزیم در مقابل این همه قدرت...