همین که نمازمو خوندم رفتم تا قورمه سبزی همراه با ترشی بخورم. تازه به نصف بشقابم رسیده بودم که خبر اومد یکی از همسایه های قدیمیمون رو که بر اثر نشت گاز به کما رفته بود به رحمت خدا رفت.مادرم زنگ زد به زندایی و سفارش کرد که حتما برای مراسم تدفین به اون هم اطلاع بده.زود بیرونو نگاه کردم ، باز برف میبارید پیش خودم گفتم امروز دفنش نمی کنند. بعد از مکالمه مادر می گفت بیچاره زن خوبی بود ،سرزنده بود ،حیف شد.بعد یکی از زنداداشام گفت آره بمن می گفت با هم میریم کربلا ولی خودش زود رفت ، اون یکی گفت در مراسم ایام فاطمیه تو خونه داداشم هی بمن میگفت واسم چای بیار. بعدشم یه نقل قول از اینکه ....... . زود پریدم وسط حرفشون و گفتم تا خودتون مطمئن نشدید این حرفا رو نزنید. ای انسان غافل. ای جان الف غافل روزی هم نقل خوبی ها و بدی های تو رو میگن . کاش فقط برم به بهشت اونم طبقه ی .... .